در ماه گذشته، هشت زن در آسترالیا در نتیجه خشونتهای خانوادگی از سوی مردان جان خود را از دست دادند. پنج تن از آنها در مدت یک هفته قربانی خشونت خانوادگی شدند و در شش مورد، متهم همسر فعلی یا قبلی آنها بودند.
سال گذشته در همین وقت، هفت تن از میان نُه زن قربانی خشونت خانگی، به دست همسران فعلی یا سابق شان به قتل رسیدند.
اما قتل زنان به دست همسران سوءاستفادهجو، لایه دیگری نیز دارد که همواره در گفتمان ملی به نوعی از دیدها پنهان میماند. در بیشتر این موارد، زنانی که به قتل میرسند، مادر هستند.
کودکان با وجودی که در بیشتر موارد قتل خانگی از نگاه فیزیکی آسیبی نمیبینند، اما تروما و نادیده گرفته شدن ناشی از آن را تجربه میکنند. تمامی آنها با غم از دست دادن مادران قربانی، که معمولاً حامیان و مراقبان اصلی شان هستند، روبهرو میشوند.
همچنان کودکان بسیاری از دست دادن عامل خشونت را تجربه میکنند، زیرا در بعضی موارد مجرم جان خود را نیز میگیرد و در موارد دیگر، مجرم سالها باید در زندان بماند.
به این ترتیب، کودکان وقتی پدر/مادر خود را که عامل خشونت بوده از دست میدهند، تبدیل به قربانیان فراموششده خشونتهای خانگی میشوند، زیرا مسایل اخلاقی مانع ورود آنها به گفتمان عمومی میشوند.
شاهد یا قربانی؟
تحقیقات انجام شده در حداقل دو دهه گذشته نشان میدهند که قرار گرفتن کودکان در معرض خشونتهای خانگی و خانوادگی، در کنار دیگر تجارب منفی دوران طفولیت، تأثیر ماندگاری بر رشد اجتماعی، احساسی و شناختی آنها دارد.
اخیراً مشخص شد که بزرگ شدن با خشونت خانوادگی، اثرات منفی بر رشد مغزی کودکان دارد.
این اثرات منفی بر رشد کودک شامل مشکلات در مکتب، مشکلات زودهنگام روانی، سوءمصرف مواد مخدر و الکول، خطر افزایش افکار خودکشی و استفاده یا تجربه از خشونتهای خانگی در روابط آینده خود آنها میشود.

هفت تن از زنانی که اخیرا قربانی خشونت خانوادگی شدند. Source: Facebook, Instagram
خشونت خانوادگی نه تنها بر سلامت کودکان اثر میگذارد، بلکه هزینهبر نیز است. اخیراً تحقیقی از مؤسسه «دیلویت اکسس اکونومیکس» (Deloitte Access Economics) در آسترالیا نشان داد که در صورت عدم توجه به ترومای کودکی، این مسأله میتواند سالانه ٣٤ میلیارد دالر بر اقتصاد کشور ضربه بزند.
در قتلهای ماه گذشته، چهار تن از شش زنی که از سوی همسران فعلی یا قبلی خود به قتل رسیدند، مادر بودند. بربنیاد گزارشها، این چهار زن، هشت کودک از خود برجا گذاشتهاند.
اما ما در موارد خیلی نادر دربارۀ اثرات قتل همسران بر کودکان صحبت میکنیم. در حالی که یکی از دلایل آن دور نگه داشتن کودکان از رسانههاست، ما را از درک اثرات قتل خانوادگی بر کودکان و نیاز به یک مکانیسم حمایتی کودکمحور بازمیدارد.
در تحقیقات، کودکان به عنوان قربانیان اصلی خشونت خانوادگی پذیرفته میشوند، اما در روایتهای اجتماعی و خدماتی، با کودکان مدام به عنوان شاهد صحنه رفتار میشود، در حالی که با بیان خشونت خانگی از سوی والدین شان، نیازهای آنها نیز به طور اتوماتیک برملا میگردند.
خدماترسانی به کودکان در معرض خشونت خانوادگی، اغلب با رفع خشونت خانوادگی، مثلاً بازداشت والدین یا دور کردن کودک از خانواده از سوی اداره حفاظت از کودکان، خاتمهیافته پنداشته میشود.
دسترسی به حمایتهای درمانی همیشگی تروما برای کودکان قربانی خشونت خانوادگی همچنان کمیاب است.
تحقیقات محدود دربارۀ اثرات قتلهای خانگی بر کودکان
تحقیقات بسیاری که بر روی خشونتهای خانوادگی که منجر به قتل نمیشوند انجام شده، نشان میدهند که طرف قربانی خشونت، معمولاً به عنوان حامی و برقرار کننده تعادل در برابر تعدادی از اثرات منفی خشونت طرف مقابل بر کودکان عمل میکند.
اما در مواردی که خشونت خانوادگی منجر به قتل یکی از والدین میشود، دربارۀ نیاز کودکان برای بهبود از ترومای ناشی از آن، معلومات کمی در دسترس هستند. یکی از دلایل عدم موجودیت این معلومات، نبود تحقیقات کافی در این زمینه است.
یکی از معدود تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته، نشان میدهد در صورت به قتل رسیدن یکی از والدین یا مراقب توسط دیگری، کودکان دچار ترومای مفرطی میشوند. با وجودی که بسیاری از این کودکان به دلیل تکرار خشونتهای قبلی نسبت به آن بیتفاوت شده، اما از دست دادن طرف حامی والدین برای شان قابل جبران نیست.
دادن صدا به کودکان
یک تحقیق خلاقانه دانشگاه ملبورن در سال ٢٠۱٧ نشان داد کودکان مایل هستند در تحقیقات مربوط به سلامتی شان اشتراک و صحبت کنند.
مهمتر از آن، این تحقیق نشان داد که کودکان از روابط شان با پدر/مادر مرتکب خشونت، انتظاراتی دارند.
نیاز کودکان با پرداختن به نقش والدین به عنوان عامل یا قربانی در خشونت خانوادگی رفع نمیشود، زیرا بسیاری از کودکان، بدون در نظرداشت جدایی قربانی از عامل خشونت، به صورت دوامدار با مرتکب خشونت در ارتباط خواهند ماند. در بعضی موارد، حتا اگر یکی از والدین، طرف حامی و مراقب کودکان را به قتل برسانند، کودکان با مرتکب خشونت در ارتباط میمانند.
بنابراین، کودکان در روند بهبودشان از ترومای پس از خشونت خانوادگی، نیاز به حمایت و همکاریهای دوامدار دارند. از سوی دیگر، آنها باید حق ابراز نظر داشته باشند که کدام نوع از روابط را میخواهند با طرف عامل خشونت حفظ یا بازسازی کنند.
اگر ما به چشمپوشی از کودکان به عنوان قربانی ادامه دهیم، به تجربه خشونت یک گروه فراموششده شدت بخشیدهایم و اثرات درازمدت ترومای ناشی از آن خیلی فراتر از غموغصه زودگذر آنها از کشته شدن مادر و زندانی شدن پدرشان خواهد رفت.
یادداشت: این مقاله، تلخیصی از مقالهای زیر عنوان «وقتی مادران از سوی همسران شان به قتل میرسند، کودکان اغلب تبدیل به قربانیان «فراموششده» میشوند. اکنون زمانش است به آنها صدا داده شود»، در مجله «کانورسیشن» میباشد. نویسنده مقاله سِلک مِیَر (Silke Meyer)، استادیار جرمشناسی مرکز جنسیت و جلوگیری از خشونت خانوادگی دانشگاه موناش است.
به اشتراك بگذاريد




